در سال ۱۹۶۹ یکی از روانشناسان استنفورد به نام فیلیپ زیمباردو آزمایشی را انجام داد که نتیجه آن موجب شکل گیری تئوری شگفت انگیزی در حوزه علوم اجتماعی شد. زیمباردو اتومبیلی را در حالی که درب کاپوت آن بالا، درب های اش باز بودند و پلاک نداشت، در یکی از خیابان های نیویورک در یک منطقه فقیرنشین و جرم خیز پارک کرد. او اتومبیل دیگری را که ظاهری سالم و معمول داشت، تمامی درب های اش بسته بودند، پلاک داشت و انگار به کسی تعلق دارد در یکی از خیابان های پائلو آلتو در کالیفرنیا پارک کرد.
ده دقیقه بیشتر طول نکشید که از اتومبیلی که در منطقه فقیر نشین پارک شده بود هیچ چیز باقی نماند در حالی که اتومبیل دیگر به مدت یک هدف دست نخورده باقی ماند. زیمباردو که کسل شده بود تصمیم گرفت تغییری در آزمایش ایجاد کند. او یکی از شیشه های اتومبیل سالم را شکست جوری که به نظر می آمد اتومبیل آنجا رها شده بود. چند ساعتی طول نکشید که این اتومبیل هم حسابی خسارت دید و از این رو به اون رو شد، دقیقا شبیه اتفاقی که برای اتومبیل اولی افتاد.
این آزمایش دو جامعه شناس به نام جمیز ویلسون و جورج کلینگ را ترغیب کرد تا تئوری ” پنجره شکسته” را مطرح کنند.
بر اساس این تئوری هنگامی که جلوی ناهنجاری های کوچک را نگیریم و از آن ها چشم پوشی کنیم ،خیلی زود ناهنجاری های بزرگتری رخ می دهد.
به عبارتی دیگر اگر پنجره ی شکسته را زود تعمیر نکنیم بقیه پنجره ها و کل اتومبیل آسیب جدی خواهد دید.
حال بر این اساس باید درباره سازمان و تیم مان این سوال را مطرح کنیم: پنجره های شکسته ما که به آن ها عادت کرده ایم تا حدی که دیگر نمی بینیم شان کجا هستند؟ به عباری دیگر به چه ناهنجاری کوچکی عادت کرده ایم که موجب هدر رفت تمامی منابع ما به ویژه منابع انسانی در کار تیمی می شوند و ذره ذره راه را برای ناهنجاری های بزرگتر هموار می کنند. شک نکنیم که ناهنجاری های کم اهمیت به مرور زمان موجد ناهنجاری های بسیار بزرگتر و خطرناک تری در حوزه های مهم می شوند.
همچنین تحقیقات نشان می دهد هنگامی که افراد مشاهده می کنند همکاران و دوستان شان قواعد و هنجارها را زیر پا می گذارند احتمال آن بسیار زیاد است که آن ها نیز همان قواعد را و یا قواعد دیگر در حوزه های دیگر را زیر پای بگذارند.
حال پیدا کنید پ” پنجره (های) شکسته” را !
خسرو معصومی
عااالی، خیلی ممنون از این متن بی نهایت مفید
به نظرم این نظریه پنجره شکسته خیلی زیاد تو ابعاد مختلف جامعه ایران ما مصداق داره، حتی تو خونه و زندگیمون و میز کارمون و حتی دسکتاپ کامپیوترمون
این پنجره شکسته دقیقا مفهوم منفی “اثر مرکب” دارن هاردی هست. اتفاقات کوچک و مداومی که تبدیل به اتفاقات بزرگ میشن
با این ملاحظه که وقتی عادی میشه مسیرهای سریعتر مغز ما رو درگیر میکنه و عملا دیگه روش فکز نمیکنیم