در سال ۱۷۵۴، هوراس والپول، نویسنده و مورخ انگلیسی، در نامهای به دوستش با اشاره به یک افسانه کهن ایرانی برای نخستین بار کلمه serendipity را به زبان انگلیسی وارد کرد. در این نامه هوراس دربارهی کشف تصادفی و غیرمنتظرهاش در خصوص یکی از تابلوهای نقاشی بینکاکاپلو، معشوقه فرانچسکو مدیچی اول سخن گفته بود.
بنا بر این افسانه کهن ایرانی که در هشتبهشت امیرخسرو دهلوی آمده سه شاهزادهٔ سرندیپ (سریلانکا) در سفرهای ماجراجویانه خود همواره بر حسب تصادف و بطور غیرقابل پیشبینی به اکشافات و یافتههایی دست مییافتند که قصدی برای آنها نداشتند.
بر این اساس serendipity به معنی “کشف و دستاوردی غیرمنتظره، بدون برنامهریزی و کاملا تصادفی است.”
بنا بر یافتههای مبتنی بر مشاهده آدام گرنت روانشناس سازمانی، متفکر و نویسنده مشهور آمریکایی در کتاب “Originals”، مهمترین متغیر پیشبینیکننده موفقیت پژوهشگران، کارآفرینان و در کل پیشگامان تعداد زیاد ایدهها و پشتکار آنها در پیگیری این ایدههاست، به نظر او احتمال شکلگیری سرندیپیتی “serendipity” به ویژه با پیگیری و ممارست افزایش مییابد.
بر این اساس موفقیت فردی و جمعی به میزان قابل توجهی نتیجهٔ ناخواسته، تصادفی و پیشبینینشده برخورداری از ایدههای متنوع حاصل از تفکر، تلاش و ممارست و پویاییهای محیط پیرامون است. این سه در کنار هم در طول زمان فرصتهایی را برای دستاوردهای غیرقابلپیشبینی و نامنتظره فراهم میکنند.
خسرو معصومی